مهربون ترین رفیق نیمه راه من برید ازم هرجوری خواست دوخت
انقدر تنها شدم خودمو بغل گرفتم
اونجا واسه ی خودم خیلی دلم سوخت
کی میگه بدی از هر دست از همون دست میگیری
من از این به بعد به سایه ی خودم هم نمیگم دوست
میرفت و منِ دست بسته فقط نگاه نگاش کردم
میدونه خدا چقدر توی دلم صدا صداش کردم
این پرنده موندنی نبود منم رهاش کردم
به صداش سخته بد عادت شی ، لَنگِ چشماش شی نباشه
بافتن موهاش و با دستای خودش یاد داده باشه
صداش کنی نگاش کنی پاشی از خواب و ببینی که نباشه
میرفت و منِ دست بَسته