به وقت رویش سبز جوانه با من باش
دلم گرفته در این بیکرانه با من باش
چه آسمان غریبی است بی حضور تو دل
به گرمی سخنی عاشقانه با من باش
اسیر این قفس سرد و غم گرفته منم
در قفس بگشا ، بی بهانه با من باش
قسم نمی دهمت که به عمر صد غزلم
به عمر یک غزل حافظانه با من باش
دل بسته آن طّره گیسویت ماند
وندر غم آن دو چشم آهویت ماند
در خواب شدم خیال روی تو نخفت
بیدار شدم شرار جادویت ماند من باش
سکوت ، درد بزرگی است هیچ می دانی ؟
بخوان برای دلم یک ترانه با من باش
اسیر این قفس سرد و غم گرفته منم
در قفس بگشا ، بی بهانه با من باش
دل بسته آن طّره گیسویت ماند
وندر غم آن دو چشم آهویت ماند
در خواب شدم خیال روی تو نخفت
بیدار شدم شرار جادویت ماند