تموم شهر میگفتن
ته این قصه بن بسته
همه حرفارو ول کردم
میگفتم دل بهم بسته
همه دنیارو گم کردم
واسه زنده شدن از نو
باید قلبمو میکندم
تا باز نیفته دست تو
صدای گریه ی من هر شب
تو قهقهه ی تو گم میشد
همینجوری غرورم شب و روز
مضحکه ی دست مردم میشد
تو رفتی ولی من موندم
سوزوندی اما من ساختم
ته بازیرو میبندم
چه روزاییرو پات باختم
شکستی،پس زدی،رفتی
ولی دوباره برگشتی
ببین، این بار اخر بود
بهم گفتن پِیَم گشتی